جدول جو
جدول جو

معنی شیر کنی - جستجوی لغت در جدول جو

شیر کنی
چوب خط چوبی است به طول تقریبی یک متر که چهار تراش است و محاسبات
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرشکری
تصویر شیرشکری
به رنگ سفید متمایل به زرد، نوعی پارچه به رنگ سفید متمایل به زرد و دارای گل و بوته که از آن شال و عمامه درست می کردند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیروانی
تصویر شیروانی
پوششی که با چوب و حلبی بر روی سقف بعضی از خانه ها درست می کنند
از مردم شیروان
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
شهری به شمال شرقی تاشکند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
استیصال یعنی از بیخ برآوردن. (آنندراج). استیصال و از ریشه برکنی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شی شَ کَ)
پارچه ای است ابریشمین به رنگ سفید یا نخودی، که بر آن با ابریشم قهوه ای یا زرد تیره سوزن دوزی شده باشد. رجوع شود به مقالۀ ’عمامۀ شیر و شکری’ نوشتۀ یحیی ماهیار نوابی در مجموعۀ مقالات ج 1 ص 264
لغت نامه دهخدا
(شیرْ)
دهی است از بخش شاهپور شهرستان خوی. سکنۀ آن 172 تن و آب آن از چشمه و باران. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شیرْ)
شغل شیروان. شیربانی. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیروان شود
لغت نامه دهخدا
(شیرْ)
منسوب و متعلق به ملک شیروان. (ناظم الاطباء). از مردم شیروان. (از یادداشت مؤلف). رجوع به شیروان شود
لغت نامه دهخدا
خرپشته ای که به روی سقف خانه بنا می کنند، (ناظم الاطباء)، سقفی پوشیده از تنکۀ آهن یا آهن سفید و حلبی به شکل خرپشته، (یادداشت مؤلف)، نوعی خیمۀ چهارگوشه، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
صفت و حالت شیرافکن. بر زمین افکندن شیر. غالب آمدن بر شیر، کنایه است از شجاعت و دلیری و بیباکی و دلاوری. (یادداشت مؤلف) :
به سرپنجه چو شیران دلیر است
بدین شیرافکنی یا رب چه شیر است.
نظامی.
به سرپنجه مشو چون شیر سرمست
که ما را پنجۀ شیرافکنی هست.
نظامی.
چو شد رسته تر کار شمشیر کرد
ز شیرافکنی جنگ با شیر کرد.
نظامی.
دگربار در کارزار آمدند
به شیرافکنی در شکار آمدند.
نظامی.
رجوع به شیرافکن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ کَ /کِ)
عمل کشیدن شیره و عصارۀ هر چیزی. (یادداشت مؤلف) ، تدخین و استعمال شیرۀ تریاک. دود کردن شیرۀ تریاک. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
کنایه از نهنگ است. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، تمساح. (ناظم الاطباء). رجوع به تمساح شود
لغت نامه دهخدا
(رِ خُ نَ)
شیرۀ خنک. داروهای چند که حرارت بنشاند با هم، چون تخم خرفه و تخم خیار و مانند آن. شیره ای که از کوفتۀ تخم گشنیز و تخم خرفه و تخم کدو گیرند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ قُنْ نا)
معروف به دیر مرماری السلیخ و دیرالاسکون نیز گویند. این دیر در 16 فرسخی بغداد بسوی نعمانیه و در سمت شرقی قرار داد و از توابع نهروان می باشد و فاصله آن تا دجله یک میل است و در مقابل آن از سوی دجله شهرکی است بنام الصافیه که نزدیک آن دیرالعاقول قرار دارد و گویا این دیر با خرابی نهروان ویران گردیده است و عده ای بدان منسوبند. (از معجم البلدان). محلی در عراق به فاصله حدود 90 کیلومتری جنوب بغداد و 1/5 کیلومتری ساحل چپ دجله نامش بمناسبت دیر بزرگی بوده است که حتی درزمان عباسیان رونق داشته و ظاهراً در دورۀ استیلای سلاجقه بر عراق از بین رفته است، در قرن هفتم هجری قمریفقط ویرانه های آن باقی بوده است. شهرت این دیر در تاریخ اسلام بمناسبت خاندان هائی از مردم آنجا است، اعم از مسیحیان و آنهائی که اسلام پذیرفتند، که در دوره اسلامی مقامات شامخ یافتند. (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(رِ نَ / نِ)
شیرۀ نیشکر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
عمل و شغل مهر کن حکاکی، عمل و شغل مهر کن حکاکی، مهر کنی یا قالب سازی حک مهر است برای قلمکاری و آن باین ترتیب است که ابتدا روی قطعه ای از کنده گلابی (مقطع تنه درخت) نقاشانی که تبحر دارند و کارشان طراحی نقشه های قلمکار است نقشی را که میخواهند روی پرده قلمکار بیندازند طراحی میکنند. بعد کسی که کارش قالب تراشی است و با استادی بسیار بوسیله اسباب و ادوات مخصوص این کار میتواند باسانی هر نقشی را که بدستش بدهند روی قطعه چوب کنده گلابی در آورد بکندن قالب مشغول میشود و در ظرف چند روز گاه چند هفته با مهارت و ظرافت قابل ملاحظه ای قالب را حک میکند. پس از آنکه صورت نقاشی شده را روی چوب حک کرد آن وقت قالب آماده برای استفاده است. باید در نظر داشت که برای هر یک از رنگهایی که در یک نقش قلمکار بکار میرود احتیاج بیک قالب مجزا دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهر کنی
تصویر گهر کنی
عمل و شغل گوهر کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار کنی
تصویر کار کنی
عمل و کیفیت کار کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر افکنی
تصویر شیر افکنی
غلبه بر شیر، دلاوری دلیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر بانی
تصویر شیر بانی
عمل و شغل شیربان
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره روناسیان از راسته گلبرگ که پایا است و ارتفاعش بین 21 تا 60 سانتیمتر است و در چمنزار ها و حاشیه جنگلها و کنار جاده ها به حالت وحشی می روید. این گیاه ساقه ای راست و رگهای فراهم و باریک و نوک تیز و شفاف و گلهای کوچک و زرد رنگ و معطر دارد. اگر شیره آن را با شیر بزنند آن را منعقد میکند (علت وجه تسمیه)، این گیاه دارای خواص آرام کننده و ضد تشنج و کمی مدر و معرق و قابض و ضد اسکوربوت می باشد، پمادی که به شیره این گیاه تهیه شود در رفع خنازیر و سودا و دیگر بیماری های جلدی توصیه شده است. گیاه مذبور در اکثر نقاط ایران و آسیای پنیر علف ماست علف شیر خیشیره علف پنیر علف ماست علف شیر خیشیره بقله اللبن عاقد اللبن یوغورت اوتی
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی که بدان ماست را بشورانند تا مسکه از دوغ جدا گردد، خمره کره گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیروانی
تصویر شیروانی
پوششی که با چوب و حلب بر روی سقف بعضی خانه ها درست می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیره کشی
تصویر شیره کشی
استخراج عصاره میوه ها، دود کردن شیره تریاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتر کین
تصویر شتر کین
پر از کینه اشترکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیروانی
تصویر شیروانی
پوششی که با چوب، حلب و آهن روی سقف بعضی از خانه ها سازند، نوعی خیمه چهارگوش
فرهنگ فارسی معین
از مراتع نشتای شهر عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
ته دیگ به جا مانده از شیر پخته
فرهنگ گویش مازندرانی
آلوچه ی شیرین
فرهنگ گویش مازندرانی
عمل ستیزه جویی گاو نر توام با کندن زمین با شاخ و سم
فرهنگ گویش مازندرانی
کندن نشا از خزانه
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش کندن، کندن زمین یا شخم
فرهنگ گویش مازندرانی
چارپای اخته شده، چهارپایی که مادرزاد اخته باشد نوعی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان میان رود شهرستان نوشهر، از توابع رستاق.، نام مرتعی در آمل، از توابع یخکش بهشهر، از توابع ولوپی قائم
فرهنگ گویش مازندرانی